روزی روزگاری در رودخانه ای نقره فام دو ماهی با یکدیگر سخن می گفتند . آنها از دو غزالی می گفتند که هر روز در گرماگرم ظهرگاهی به لب رودخانه می آیند و آب میخورند. ساعت به پنج و چهل و سه دقیقه رسید و آفتاب نوک تیغش را روی رودخانه انداخت و دو غزال کنار رودخانه آمدند تا آب بنوشند. در آن لحظه شیری از آنجا می گذشت. چشمش که به دو غزال افتاد به لب برکه نشست تا او هم لبی تر کند. هر سه در حال نوشیدن آب بودند که ناگهان دسته ای کفتار به آنها حمله کرد. کفتار اول که کرک و پرش ریخته بود به نزدیک شیر آمد. شیر غرشی کرد اما کفتار کنار نرفت دست آخر شیر دست نوازشی بر سر این کفتار کشید و کفتار آرام در گوشه ای نشست. کفتار دوم که کفتاری قوی هیکل و تنومند بود ، به نزدیک دو غزال آمد. در این هنگام شیر غرش جاناننه ای کرد . کفتار دوم از ترس در جا میخکوب شد. اما بعد که به خود آمد فهمید اینجا جای او نیست و به سرعت پا به فرار گذاشت. کفتار سوم که پوست میمون روی سر خود حمل می کرد ، و آخرین شکار خود را روی سر خود کشیده بود، به نزدیک شیر آمد. شیر با سرپنجه خود به صورت این کفتار زد. کفتار خونین و مالین خود را روی زمین می کشید و به گوشه ای خزید.
در این کتاب با شخصیتهای گوناگون حیوانی و انسانی مواجه می شویم که با یکدیگر وارد معاشرت شده و گاه مشاجره و گاه معاملاتی بین آنها رخ می دهد.
اشعار این کتاب که در باب و وزن و عروض به اشعار شاهنامه شباهت دارند نیز مسیر داستان را در قالب شعر به پیش می برند.
بخشی از کتاب به صورت پی دی اف برای مخاطبین عزیز آماده سازی شده است.
دانلود داستان شیر و خر از کتاب منطق پروانه ها (dawnload pdf)
So very very happy story tanks
Kheyli khoob bood
مرسی داستان خیلی جالبی داشت