کلمه دان یعنی سبدی پر از کلمه مفید

در این وبلاگ آخرین اخبار فرهنگی هفته ای که گذشت را مشاهده خواهید کرد

کلمه دان یعنی سبدی پر از کلمه مفید

در این وبلاگ آخرین اخبار فرهنگی هفته ای که گذشت را مشاهده خواهید کرد

کتاب منطق پروانه ها منتشر شد

کتاب منطق پروانه ها نوشته دکتر جمشید زند در نشر کامران منتشر شد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم : داستان شیر و خر

روزی روزگاری در رودخانه ای نقره فام دو ماهی با یکدیگر سخن می گفتند . آنها از دو غزالی می گفتند که هر روز در گرماگرم ظهرگاهی به لب رودخانه می آیند و آب میخورند. ساعت به پنج و چهل و سه دقیقه رسید و آفتاب نوک تیغش را روی رودخانه انداخت و دو غزال کنار رودخانه آمدند تا آب بنوشند. در آن لحظه شیری از آنجا می گذشت. چشمش که به دو غزال افتاد به لب برکه نشست تا او هم لبی تر کند. هر سه در حال نوشیدن آب بودند که ناگهان دسته ای کفتار به آنها حمله کرد. کفتار اول که کرک و پرش ریخته بود به نزدیک شیر آمد. شیر غرشی کرد اما کفتار کنار نرفت دست آخر شیر دست نوازشی بر سر این کفتار کشید و کفتار آرام در گوشه ای نشست. کفتار دوم که کفتاری قوی هیکل و تنومند بود ، به نزدیک دو غزال آمد. در این هنگام شیر غرش جاناننه ای کرد . کفتار دوم از ترس در جا میخکوب شد. اما بعد که به خود آمد فهمید اینجا جای او نیست و به سرعت پا به فرار گذاشت. کفتار سوم که پوست میمون روی سر خود حمل می کرد ، و آخرین شکار خود را روی سر خود کشیده بود، به نزدیک شیر آمد. شیر با سرپنجه خود به صورت این کفتار زد. کفتار خونین و مالین خود را روی زمین می کشید و به گوشه ای خزید.

 در این کتاب با شخصیتهای گوناگون حیوانی و انسانی مواجه می شویم که با یکدیگر وارد معاشرت شده و گاه مشاجره و گاه معاملاتی بین آنها رخ می دهد.

اشعار این کتاب که در باب و وزن و عروض به اشعار شاهنامه شباهت دارند نیز مسیر داستان را در قالب شعر به پیش می برند.

بخشی از کتاب به صورت پی دی اف برای مخاطبین عزیز آماده سازی شده است.

دانلود داستان شیر و خر از کتاب منطق پروانه ها (dawnload pdf)

اجرای طرح «فیپای مختصر» از سوی کتابخانه ملی

 
 حسینی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره اجرای طرح «فیپای مختصر» از سوی کتابخانه ملی عنوان کرد: در هرحال به این طرح انتقادات و اعتراضات بسیاری وارد است، چراکه حتی فیپای مفصلی که در گذشته نیز مرسوم بوده، با مشکلاتی در فهرست نویسی همراه بود و حال که این اطلاعات متخصرتر شده کمکی به رفع این مشکلات نخواهد کرد.

وی افزود: در کتابخانه‌هایی که با آنها در ارتباط هستم - مانند کتابخانه آستان قدس رضوی و کتابخانه ملک - تمام کتاب‌های خریداری شده برای این کتابخانه‌ها، مجددا فهرست نویسی می‌شود، درحالی که باید سازو کار مشخص و مشترکی وجود داشته باشد که از دوباره کاری در کتابخانه‌ها جلوگیری کند اما فیپای مختصر هیچ کمکی به این موضوع نخواهد کرد.

مدیرعامل موزه و کتابخانه ملک با تأکید بر همکاری و مشارکت همه بخش‌های حوزه کتاب در ارائه طرح‌های جدید گفت: اگر قرار است طرحی در حوزه کتاب اجرایی شود که به بهره‌وری همه بخش‌های این حوزه بینجامد، باید یک همکاری و هم‌اندیشی مشترک بین این حوزه‌ها صورت بگیرد تا در کنار ثبت کتاب‌های منتشر شده و تسریع در اختصاص فیپا به کتاب‌ها، سایر حوزه‌های دیگر کتاب هم از این موضوع منتفع شوند.

حسینی تأکید کرد: اگر تمیداتی اندیشیده می‌شد که روند فهرست نویسی کامل کتاب‌ها به‌صورت مشخص و متمرکز از سوی کتابخانه ملی انجام می‌شد، شاهد یکپارچگی در کتابخانه‌ها می‌بودیم. اساسا تصور می‌کنم تمام کتابخانه‌های ایران در فرایندهایشان با دوباره کاری‌ها و چند باره کاری‌ها مواجهند و متاسفانه این موضوع تبدیل به یک سنت شده، به‌طوری‌که تغییر این سنت‌ها از سوی کتابخانه‌ها پذیرفته نمی‌شود.

وی در پایان عنوان کرد: اگر زمینه همکاری و پذیرا بودن تغییرات در کتابخانه‌ها شروع شود، می‌تواند به ایجاد اتفاقات خوب در این حوزه بینجامد.
 

جدیدترین کتاب حسین انتظامی با عنوان «پاپاراتزی نیستیم»

جدیدترین کتاب حسین انتظامی با عنوان «پاپاراتزی نیستیم» مجموعه مقالاتی درباره اخلاق حرفهای روزنامه‌نگاران از سوی انتشارات ثانیه روانه بازار کتاب شد.

به گزارش کتاب نیوز، کتاب «پاپاراتزی نیستیم» نوشته دکتر حسین انتظامی با عنوان فرعی «مجموعه مقالاتی درباره اخلاق حرفه‌ای و مسائل روزنامه نگاران» روانه بازار نشر شده که شامل گفتارها و یادداشتهایی با محوریت روزنامه‌داری و روزنامه‌نگاری با نگاهی به مسائل و مصائب داخلی و خارجی است.


پاپاراتزی نیستم، نوشته حسین انتظامی

«معضلات مطبوعات، آدمخوار ایرانی؟!، شطرنج برره، یک مصاحبه دو آسیب شناسی، اقبال یا اغوا، خواهش از روزنامه‌داران و روزنامه‌نگاران، ملاحظاتی درباره اشتراک گذاری ویدئو، شرح دیالکتیک، بدرقه رئیس جمهور با طعم رسانه، لطفا مصاحبه نکنید، یک سوء تفاهم درباره پاسخگویی، سخنگو کیست؟ سخنگویی چیست؟، مطبوعات و سرمایه دیجیتال، آموزش کاربردی حلقه مفقوده توسعه روزنامه‌نگاری و...» عناوین برخی مقالات این کتاب است که همراه با دو گفتگوی مرتبط با موضوع محوری کتاب و محوریت نظام صنفی مطبوعات در «پاپاراتزی نیستیم» به چشم می خورد.

نویسنده اگرچه در مقدمه کتاب، به طور خلاصه دغدغه‌های اصلی خود را در حوزه روزنامه‌نگاری دسته‌بندی کرده اما تاکید دارد که استقلال رسانه، اخلاق حرفه‌ای و تمایز میان عرصه‌های سیاست و رسانه در کنار ضابطه‌مندی و روزآمد و کارآمد کردن برخی مفاهیم کهنه و منسوخ شده گلوگاه‌های اصلی مشکلات حوزه رسانه در کشور است.

در بخشی از مقاله «مخاطرات حرفه‌گری» می‌خوانیم:

«وقتی کاری عادت شود، نوعی اعتماد به نفس توام با بی‌مبالاتی ایجاد می‌کند و صاحب این سطح، به عکس مبتدیان (حتی به عکس روزهای نخست کاری خود) دقت کافی نمی‌کند. بخش قابل توجهی از تصادفات جاده‌ای را رانندگان خطی مرتکب می‌شوند زیرا آنان به دلیل کثرت تردد در آن محور گمان می‌کنند (‌و از قضا درست هم می‌گویند) که به تمام پیچ و خم‌های آن آشنایند اما افراط در اعتماد به نفس به علاوه خواب آلودگی، فاجعه می‌آفریند. اگر حرفه‌ای بودن به معنای آزادی از اصول آیینی قلمداد شود و اصول را «مقررات دست و پاگیر» بخوانیم مقدمه این سقوط است.

حرفه‌ای بودن،‌ تولید انبوه نیست. برخی روزنامه نگاران،‌ همین که چند سال از سابقه آن‌ها گذشت. در هر روز چند خبر و مصاحبه و یادداشت می‌نویسند و به چند رسانه می‌سپارند. قبول دارم که بخشی از این تندکاری‌ها دلایل معیشتی دارد و لذا علت را باید در جای دیگری جستجو و حل کرد اما این پرکاری، حاشیه خطا را بالا می‌برد، سرقت ادبی را موجب می‌شود و چاپ مجدد مطالب کهنه خودمان را جایز می‌شمارد.

دکتر صادق خرازی تعریف می‌کرد که چند سال پیش، توماس فریدمن را در اجلاس داووس دیده و از کم پیدایی او گله کرده است. او ضمن عذرخواهی، علت را به مشغله فراوان برای نگارش یادداشت هفتگی خود در نیویورک تایمز ارجاع داده است. آقا صادق هفته‌ای یک یادداشت را بهانه دانسته و به شوخی گفته است: کجای کاری؟ روزنامه نگاران ما روزی 3 یادداشت می‌نویسند و او در پاسخ با لحنی طعنه‌آلود گفته است: آنها می‌توانند؛ من نمی‌توانم!

فرد حرفه‌ای نمی‌تواند همزمان برای دو کارفرما کار کند زیرا آنان رقیب تلقی می‌شوند؛ بدتر از آن وقتی است که این دو، تضاد و دشمنی داشته باشند. کارکردن همزمان برای دو رقیب ایدئولوژیک، پدیده‌ای است که در این مُلک به وفور می‌بینیم.

این کتاب را انتشارات ثانیه در 160 صفحه و با قیمت 5هزار تومان منتشر کرده است.

چاپ دوم کتاب "مورتالیته و جیغ سیاه" یا روزنوشت‎های یک رزیدنت زنان؛ منتشر شد

به گزارش کتاب نیوز؛ چاپ دوم کتاب "مورتالیته و جیغ سیاه" که خاطرات دکتر زویا طاوسیان از دوران رزیدنتی ست؛ توسط انتشارات میراث اهل قلم منتشر شد.


این خاطرات که در 5 فصل تنظیم شده است؛ به وقایع تلخ و شیرین دوران 4 ساله ی دکترای تخصصی زنان و زایمان می پردازد.
چاپ اول این کتاب که در سال 91 منتشر شده بود با استقبال خوب مخاطبان عمومی و متخصصین پزشکی بویژه زنان و زایمان روبرو شد.

توجه به مشکلات آموزشی؛ کمبود امکانات در زایشگاه ها و مراکز تحقیقاتی؛ بررسی نگاه های سنتی به زایمان و مشکلات ناشی از آن و زندگی خصوصی یک پزشک زنان؛ و صد البته مادران، مهمترین محورهای خاطرات این کتاب است.

تا کنون از دکتر زویا طاوسیان؛ یک مجموعه داستان با عنوان "ندای درون"  و رمان "زیر تیغت میام" منتشر شده است.

کتاب "مورتالیته و جیغ سیاه" در 272 صفحه رقعی و با قیمت 14 هزارتومان توسط میراث اهل قلم منتشر شده است.

بخشی از کتاب:
...زن درشت و قوی بود. از شکمش پیدا بود که رستمی را در خود جا داده است. رو به رزیدنت های سال‌پایین کردم و گفتم: «این بچه خیلی درشته. بالای 4500 گرمه. زود ببریمش اتاق عمل برای رستم زایی!» رستم زایی همان فارسی شده‎ی سزارین است؛ رستم دستان ما چه کم از ژولیوس سزار دارد؟


زن که بچه‎ی چهارمش را می آورد، دچار انقباضات شدید رحمی بود و این یعنی پیشرفت سریع زایمان!
هرچه به رزیدنت بیهوشی التماس کردم زودتر مریض را بخواباند تا عمل را شروع کنیم فایده¬ای نداشت. رزیدنت بیهوشی می¬گفت که این خانم تپل مپل و قوی، یک گردن خپل و کوتاه دارد که لوله گذاری درون نای را حین بیهوشی بسیار سخت می‌کند..  زن از درد، فریادهای تکان دهنده می کشید. به‎طوری که در و دیوار اتاق عمل به لرزه درآمده بود. زایمان طبیعی داشت به سرعت پیشرفت می کرد. من و بقیه‎ی رزیدنت ها نگران بلای خانمان سوزی بودیم به‎نام دیستوشی شانه! اما رزیدنت بیهوشی هنوز با خونسردی مشغول گفتگوی تلفنی با استادش بود...
جیغ آخر مریض نشان داد که برای سزارین خیلی دیر شده. سرجنین داشت از مجرای تولد خارج می شد. دستکش پوشیدم و سعی کردم زایمان را خوب کنترل کنم. خدا خدا می¬کردم که شانه گیر نکند و البته که گیر کرد.
«دیستوشی! دیستوشی!» داد می زدم و کمک می خواستم. رزیدنت سال‌سه ام از بالای تخت سعی می کرد مانورهای کمکی بدهد تا شانه آزاد شود. اما شانه گیر کرده بود.
زن پهلوان، همچنان نعره می کشید و پاهای بزرگش را بالا و پایین می برد. هی لنگ و لگد می انداخت و اوضاع را خرابتر میکرد.
یک‎دفعه حس کردم سر جنین درشت کمی حرکت کرد. شانه انگار شل شده بود و داشت تکان می خورد. شانه را آزاد کردم و درحالی‎که به جسارت خودم می‌بالیدم که رفع دیستوشی کرده ام، ناگهان همه‎ی دنیا جلوی چشمم سیاه شد. یک چیزی به سنگینی پتک به پشت گردنم خورد. تلوتلو خوردم. داشتم با آن بچه‎ی 4700 گرمی به زمین می‎خوردم که رزیدنت های سال‌پایین بچه را از دستم گرفتند.
تا مدتی گنگ بودم. نمی دانستم چه اتفاقی افتاده. چشم هایم را که باز کردم، همه نگران دورم را گرفته بودند. این زن هرکول با آن زور افسانه‎ای اش توانسته بود پایه‎ی تخت را بلند کند و میله‎ی قطور و فلزی آن را محکم پشت سرم بکوبد. آن هم درست وقتی داشتم خودش و بچه اش را نجات می دادم.